کد مطلب:28204
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:15
ازنظر منطق رياضي وجود هزاران دنيا و هزاران خالق مستقل ممكن است اين ابطال كننده ادله توحيد ذاتي است
همان طور كه در نامه قبلي نيز گفته شد، در باب خداشناسي بايستي با شيوه و اسلوبي منطقي و منظم حركت كرد و تصورات و تصديقات را بر پايه هاي روشني، بنا نهاد. شما از يك سو، مدعي آن هستيد كه استدلالات توحيد، بر اساس منطق رياضي (؟!) بي پايه است و در پي آن، مي گوييد كه بر رد توحيد هم، دليلي نيست. اين گونه تناقض گويي، از هر منطقي خارج است؛ زيرا بي پايگي اشعار به ابطال دارد. گذشته از آن «منطق رياضي» همان منطق ارسطويي است كه از دو زبان استفاده مي كند: يكي زبان رياضي و ديگري زبان طبيعي. در اين زمينه بهتر است با اساتيد رياضي - كه با منطق ارسطويي نيز آشنايي دارند - گفت وگو كنيد تا صحت مدعا بر شما آشكار گردد. از طرف ديگر، شما هيچ دليلي بر بي پايگي استدلالات ذكر شده توحيد، ارائه نكرده ايد و صرفاً به يك ادعاي توخالي بسنده نموده ايد، كه اين روش هرگز در كاوش هاي نظري قابل قبول نيست. نكته ديگر آن كه، وجود هزاران جهان، هيچ ايرادي ندارد؛ بلكه مقتضاي ادله عقلي و نقلي نيز همين است. در روايتي آمده است كه: «خداوند هزار هزار عالَم و هزار هزار آدم آفريده است». اما اين كه هر عالمي نيز، خدايي داشته باشد تصوّري نامعقول و ناشي از آن است كه از آغاز، تصوري غلط درباره خدا صورت پذيرفته و آن گاه توابع غيرمنطقي آن رخ نموده است. پس، در آغاز بايستي تعقّل صحيحي از خدا داشت و آن گاه به مرحله ديگر گام نهاد. اساساً عقل بر ضرورت وجود خدايي حكم مي كند كه «خدا» باشد و وجود، عين ذات او باشد و هيچ گونه حدي نداشته باشد. در غير اين صورت خدا نخواهد بود. خدايي كه دامنه نفوذش، فقط جهان «A» است و عاجز از هرگونه نفوذ در جهان «B» مي باشد و... خدا نيست. براي اين كه عاجز است و عاجز نمي تواند خدا باشد. به عبارت ديگر: از اين «چند خدايي» كه تصوّر شده، اگر يكي براي صدور همه موجودات كافي باشد، پس وجود ديگري لغو و بيهوده است و اگر كافي نيست، هر دو عاجز و محدود هستند. و عجز و محدوديت و لغويت، با خدايي سازگار نيست. آنچه كه تاكنون از جهان مادي شناخته شده، جملگي از يك ارگانيزم و نظام واحد و يكپارچه تبعيت مي كنند. بنابراين منشأ آن نيز كلي است و اگر عوالمي، جز آنچه كه شناخته شده موجود باشد - اگر تابع همين سيستم است - در اين صورت خالق آن يكي است و صرف احتمال وجود عالمي، با سيستم كاملاً مغاير، نمي تواند عقل را بر وجود منشأيي دگر متقاعد سازد. گذشته از اين كه وجود چنين عالمي، نياز به اثبات دارد. {Tموضوع جزء دانستن واجب T} ذات واجب الوجود، نمي تواند داراي اجزا باشد. براي اين كه اگر خدا به آن جزء نياز دارد، در آن صورت نمي تواند واجب الوجود باشد و اگر اين جزء، لغو و بيهوده است، در اين صورت چه انگيزه اي براي تصور آن وجود دارد؟ مجدداً مطالعه منظم و يا خواندن جلد پنجم كتاب «روش رئاليسم» را به شما توصيه مي كنيم.
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.